۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه

احمد صفار، یا یک رنسانسی!

"کلاس طرح چهار, با دکتر رئیسی
حجم و پلان و مقطع، پوستی بذار رو پوستی
بکش بکش خط خطی، تا در بیاد فضاهات
تحلیل بکن سازتُ، تا که بشینه تو سایت
روند رستگاریست، به نقل قول استاد
پوستی بزار روسایتٌ، خط بکشید با مداد
دکتر ما یه دونس، اهل کتاب و خونس
یه ورژن جدیده، ساختن واسه نمونس
چه حالی و چه حولی، صبح روز دوشنبه
یکشنبه ها بیداریم، تنها تلاش هفته
هفته به هفته پیشرفت، تا رسیدیم به امروز
اگر می خوای ببینی فرق منو با دیروز
پرتفولیو گرفتیم، تا که بگیم ما هستیم
با اعتماد میگیم که، رو قلمون نشستیم
به فکر نمره نیستیم، هدف یه کار خوبه
می خوایم که یاد بگیریم، دکتر بگه قبوله
پشت همیم قرص قرص، پرچم بالاست تو قزوین
واسه رسیدن به ما، باید به میز بچسبین
کلاس کلاس درسه، نه وقت کُشون تا 6-7
بقدری محو کاریم، که پایه ایم تا 7-8
استاد خودش یه پایه اس، دلیل انگیزمون
نمونه ی نادره، جدی و مهربون
اخم می کنه، می خنده، هیچی ته دلش نیست
کارت اگه خوب بشه، پورتفولیو مهم نیست
ورژن آپدیت شدس، خبر داره هوارتا
تو هر زمینه انگار، قدم زده هزارپا
کلاس دیجیتالی، یک استاد خارجی
کرکسیون می کنه، باهات چه پر انرژی
پوستی تو وردار بیار، چرا با کَد کشیدی
اینم آخه پلانه، پوستی بذار رو پوستی
رضای من راضیه، کلاس کلاس درسه
از بودنم راضیم، تو این یه روز هفته
خداکنه که هر روز، دوشنبه باشه خرداد
کار و تلاش و زحمت، کرکسیون با استاد
به آخر خط رسید، مثل همه کتابا
کلاس طرح چهار، طراحی پلانا
خاطره های خوبی، از ترم بهمن دارم
کاشکی که تکرار بشه خاطره های خوبم
کنار بچه ها و مجموعه ی ورزشی
استاد ما یه دونس، دکتر ایمان رئیسی"