۱۳۸۶ اسفند ۲۰, دوشنبه

جلسه سوم تدريس

جلسه سوم تدريس با اراعه تمرين پوسته معماري صورت گرفت، وجود رويكردها و نگاه هاي نو به طراحي، مفهوم پوسته و مواد به كار رفته در ساخت پوسته ها را مي توان نتيجه كركسيون قبلي دانست. پوسته ها اين بار در نقش و نگاه به طراحي سازه، فرم گرايانه و در جهت ساماندهي و سازماندهي به فرم زيرين خود و تاثر گذار در مقياس شهري طراحي شده بودند، هر يك از همكلاسي ها با اراعه و معرفي كار خود به شنيدن نقد ديگر دوستان و صحبت هاي آقاي رئيسي نشستند.
نقدهاي دوستان گاهي در حد يك پيشنهاد و تشبيه به فرمي ديگر تنزل پيدا مي كردند كه شايد به دليل مطالعه كم، و عدم شناخت و درك درست از نقد، توسط همكلاسي ها بود.
در هر صورت اين شيوه تدريس آقاي رئيسي بود، چهارتا ميز كنار هم، يه خورده صندلي دور ميزها، و به مقدار لازم دانشجو از نوع دختر و پسر روي صندلي ها. از يك طرف مثل همه آتليه ها داشتيم تمرين جلسه قبل رو اراعه مي داديم و از طرف ديگر و در انتخابي هدفمند از طرف استاد داشتيم نحوه نقد كردن رو تمرين مي كرديم. ( تمريني كه در ديگر آتليه ها با شكلي كاملا آگاهانه از طرف استاد سركوب و حذف مي شود )
Image and video hosting by TinyPic
در كل بحث امروز خيلي هدفمند تر از جلسه قبل بود، نمي دونم به خاطر برنامه فشرده كلاس بود كه اين اتفاق افتاد يا من و دوستام داريم راستي راستي منتقد هنري اون هم از نوع تراز اولش مي شيم!!!
.
بخش دوم كلاس صحبت در مورد سنت و مدرنيته بود، قرار بود داشته ها و مطالعات خودمون رو در طول هفته گذشته به بحث بزاريم، بلكه آخر سر مشخص بشه ما بايد اين سنت و مدرنيته رو چي كارش كنيم؟
-اين خوبه.
-اون خوبه.
-يا اصلاً ما بايد به مدرنيته ايراني داشته باشيم!!!
( آخريه حرف خنده داري كه اين روزها از تلوزيون زياد مي شنويم، همين ايرانيزه كردن ظاهر كلمه ها ديگه، بعد فكر مي كنن كه آره بابا، گلي گوشه جمالمون، چقدر كارمون درسته، ما داريم فرهنگ سازي مي كنيم!!! يا نه اصلاً داريم فرهنگ صادر مي كنيم!!! اصلاً ما بايد دنيا رو از نو بسازيم ... آهاي خونه دار و بچه دار زنبيل و بردار و بيار فرهنگ ناب دارم بدو بدو آتيش زديم به فرهنگمون...!!! )
.
بحث شروع شد و نظرها متفاوت بود، يكي از تاريخ شروع كرد و مرحله گذار از سنت به مدرنيته رو گفت، اينكه دكارت چي گفت، و انسان گرايي يا اومانيست محصول چه جريان فكري بوده، از درگيري هاي انقلاب صنعتي گفت و خشونت. ديگري از دين، سلطه كليساها و دادگاه هاي تفتيش عقايد صحبت كرد كه چطور انسان آن دوران ديگر در قالب بايدها و نبايدهاي بي چون و چرا تفكرات دين محوري آن زمانه جا نمي گرفت، يكي از همكلاسي ها از هويت فردي و سنت يك فرد و اجتماع و دنياي امروزي و مدرن يك جامعه گفت كه چطور شكل گرفتند و در كنار هم بايد وجود داشته باشند. و من گفتم: از جنگ بين سنت و مدرنيته، (ديگه معنا نداره) از تقابل يا تعامل بين اين دو. بايد اين رو دونست كه زندگي در دنياي امروز تفكر، انديشه و جهان بيني خودشو داره، كساني كه زماني حرف نويي رو براي گفتن داشتند حالا به تاريخ پيوستند و براي ما تبديل به سنت شدن، ولي امروز بايد حرفي براي مردم زمانه خودمون بزنيم، كه البته اين سنت هستش كه لاجرم به جهان بيني نويي تبديل خواهد شد. و مدرنيته امروز ما تبديل به سنتي براي فردا خواهد شد.
.
نظرات متفاوت و صداها بلند، داشتن مثل تير به اين طرف و اون طرف ميز شليك مي شدن، همه پشت ميزها همديگرو هدف گرفته بودند ...
.
آقاي ابولفضل حبيبي (دستيار تدريس آقاي رئيسي) يكي از مشكلات بحث رو سعي در دادن حكم از سويي دانشجويان به يك حرف دونستند و اين كه براي گفتن نظر شخصي بايد مطالعات بيشتري رو از تفكرات متفاوت داشته باشيم.
.
آقاي رئيسي در خاتمه مدرنيته رو مثل باروني فرض كرد كه چه بخواهيم و چه نخواهيم بر سر همه ما باريده، حالا هر كي منكر اين بارون كه همه رو خيس كرده ميشه ...!
... و گفتند نظرات متفاوته بعضي به طور افراطي دست بر گردن سنت انداختند و بعضي سعي بر حذف سنت از بيخ و بن دارن، بعضي هم به فكر يك پرش به پست مدرن هستند، كه جاي بحث زيادي خواهد داشت.